فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

مسافری خسته ام ‎
پرازدردورنج روزگار‎
پرازعاشقانه های مدفون شده‎
پرازبغض فروخورده‎
من آبستن هزاررنجم‎
وتو فرشته منی که آمدی‎
تا روحی دوباره به تن این خسته بدمی‎
مرهمی شوی برزخمهای گذشته ام ‎
چگونه بگویم تو نه سایه ای نه باد‎
توخود خود عشقی‎
خود خود زندگی‎
توهمه کس منی‎‎


دنیایت را باعشق خواهم ساخت 
زیبا 
زیبا 
زیبا 
کافیست به چشمانم خیره شوی



موضوعات مرتبط: عاشقانه
برچسب‌ها: نبودت "داغونی ها

تاريخ : 17 / 8 / 1393 | 14:20 | نویسنده : MAN |

حال و هوای احساسم چه سرد شده
به قدر تمام تنهایی ام   
 فرسنگها زیر صفر
یخ زده
خون در رگ هایم
احساسم 
با تلنگری دراعماق وجودم فرو میریزد
مثل‌ آدم برفی
سرد و بی روح
خورشید روزگارم یادت بخیر
رفتی و بردی با خود
قلب مرا...
احساس مرا...
شعر مرا...‎


من و یک دنیا فاصله ‎
من و یک دنیا بی قراری‎
من و یک دنیا چشم انتظاری‎
تونیستی ومن درخیال‎
آمدنت راچه صبورانه ‎
با عقربه های خسته روی دیوار‎
و سلامت را چه عاشقانه ‎
با جاده بی انتهای انتظار‎
تقسیم می کنم‎


 

 

نفسم‎
به نفست‎
بند است و تو نیستی‎
انگار‎
من بی تو تنها‎
می میرم‎



برچسب‌ها: فاز لاو "عقشولانه

تاريخ : 17 / 8 / 1393 | 14:20 | نویسنده : MAN |


http://s5.picofile.com/file/8149196668/mzcj0r982lxukhuoo60a.jpg

برای دیدن بقیه عکس ها به ادامه مطلب بروید...

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه
برچسب‌ها: عاشقانه ها" دلتنگی های من""

ادامه مطلب
تاريخ : 17 / 8 / 1393 | 14:20 | نویسنده : MAN |

شب و مهتاب‎
منویادت‎
هوای دلچسب پاییزی‎
وآتشی که می رقصد درباد‎
حلقه ای پرازمهر‎
پیاله ای پرازشراب‎
همه چیزهست جزتو‎
ومن  صبورانه نوش میکنم ‎
جامهای پی درپی شراب را‎
به سلامتی عشق



تاريخ : 17 / 8 / 1393 | 14:20 | نویسنده : MAN |

دوستت دارم 
باتمام احساس ام 
دوستت دارم 
به اندازه دلتنگیهای عاشقانه ام
دوستت دارم 
عمیق ترازبیقراریهایم 
دوستت دارم 
دوستت دارم ‎


چه حس خوبی دارد دوستت دارمهایت‎
وقتی صدایت میپیچد دروجودم‎
چه حال خوشی دارم بایادت‎
وقتی آشوب بپا میکند درقلبم‎
چه طعم شیرینی دارد بوسه هایت‎
وقتی غرق میشوند درلبهایم
همه چیز باتو عالی است



موضوعات مرتبط: عاشقانه
برچسب‌ها: لاو "love"فاز عاشقی

تاريخ : 17 / 8 / 1393 | 14:20 | نویسنده : MAN |

درانتظارطلوع دوباره ات
گیسوان سیاه شب را شانه میزنم 
تک تک ستاره ها را لابه لای موهایش می نشانم
مهتاب را برپیشانیش آذین میکنم 
میدانم که این سیاهی با طلوع چشمانت به روشنایی روز بدل خواهد شد
وبه امید رسیدن خوشبختی تمام شب را با خاطراتت صبح میکنم ‎

میخندم 
به غمهایم 
چون دیوانه ای 
برایت تعریف میکنم هردو قهقه ای مستانه سرمیدهیم 
می گویم  رسم عجیبی دارد این دنیا 
وقتی نباشی همه غریبه می شوند 
حتی بالشی که سالها سرت را رویش میگذاشتی
می گویم و میخندم 
میخواهم دردهایم را پشت نقابی ازلبخند بپوشانم‎
می گویی امروز زیباترازهمیشه میخندی
دردل می گویم امروز دردم عمیق ترازهمیشه است
بلند فریاد میزنم 
دیوانگی هم عالمی دارد ‎



موضوعات مرتبط: عاشقانه
برچسب‌ها: عشقولانه """ دلسوزانه

تاريخ : 17 / 8 / 1393 | 14:20 | نویسنده : MAN |

 


     
     چرا بیشتر آدم‌هایی  که من دیده‌ام پاییز را دوست دارند؟
پاییز این فصل غم‌انگیز.
فصل سرخ و زرد.
فصل سوز.
فصل تنهایی.
فصل خیابان‌های خلوت.
نیمکت‌های خالی.

.

 پاییز شاید همان فصل غفلت است و رخوت شاید هم نه فصل هوشیاری و تدبر است؛ چه فرقی می کند که در پاییز خواب باشی یا بیدار مهم آن است که پاییز کار خودش را می کند. به دقت و حوصله دست به کار آراستن می شود؛ آراستن درخت ها ، شهر ها ، باغ ها و زمین به زرد و سرخ و قهوه ای برگ ها ؛ به قطرات گاه نم نم و گاه شر شر باران و به باد که می وزد.

 

 پاییز همان فصل دل انگیزی است که گاه رویایی اش می خوانند

 

 همان فصلی که می توانی در آن ساعت ها از پنجره ی اتاق به درخت روبروی خانه نگاه کنی و خسته نشوی. پاییز همان دل انگیزانه ایست که گاه هوس می کنی زیر بارانش بی روسری در کوچه قدم بزنی تا موهایت خیس شوند.

 

 پاییز همان مادر رقص خرامان برگ هاست که به ناز و عشوه ی تمام چرخ زنان از آسمان بر سرت می بارند، و تو سریع تر می روی تا زیر برگ هایش برسی و با خودت بگویی این یکی به افتخار من افتاد.

1 -  پاییز فصل پوشیدگی است. در پاییز نه از گرمای آفتاب تابستان، ما  خاورمیانه‌ای‌ها شاکی می‌شویم و نه به این خاطر که پوشش شخصی ما  بخشی از عرف، قانون و هنجار عمومی و دولتی محسوب می‌شود و  نمی‌توانیم آن را کم و زیاد کنیم، می‌نالیم. در پاییز مشکل پوشش‌مان مثل زمستان هم نیست که کلاه کاموایی بر سر  بگذاریم، پالتو کیپ تن بپوشیم یا پاچه‌ی شلوارمان را در چکمه فرو  کنیم و دیگران را به زحمت بیندازیم. هم آنان را که ما را می‌بینند  هم آنان را که دوست ندارند دیگران ما را ببینند. در پاییز سر در گمی بهار را هم نداریم که برای انتخاب رنگ لباس به  مشکل بیفتیم. که رنگ روشن و شاد بخشی از جامعه را غمگین می‌کند. و  این بخش از جامعه برای اینکه شاد شود حاضر است دیگران را غمگین  کند. اما پوشش پاییز پوشش ساده‌ای است. بارانی و چتر. شال و کفش ضد آب.  رنگ خیلی تند و زننده‌ای هم توی لباس‌های پاییزی نیست که دل و دین  و عقل و هوش کسی به آب برود.
2 -  پاییز فصل تنهایی است. در پاییز نه از کسانی که کنار جاده تابلوی  اجاره – ویلا دست گرفته باشند خبری است، نه از شور و شر و انرژی  بی‌حد و حصر تابستان که تو را تا کناره‌های دریا بکشاند. دریایی که  کناره‌اش حریم محافظت‌شده‌ای دارد که بیش از آن‌که نگران جان مردم  کناره باشد، مردمی که می‌خواهند تنی به آب بزنند یا روی تخته‌سنگی  بنشینند و به دریا نگاه کنند، نگران دوری و نزدیکی و فاصله‌ی بین  آدم‌هاست. در پاییز مشکل زمستان هم نیست که برف کوچه و خیابان را پوشانده  باشد و آدم‌ها در خانه‌ها بمانند و کنار هم دست‌هاشان را با آتش  شومینه و بخاری گرم کنند و صدای خنده‌شان از پنجره‌های کیپ به  خیابان بیاید. در پاییز سر در گمی بهار را هم نداریم که شب‌ها رو تمام نمی‌شود و  برای پر کردن این شب‌ها باید بسیار نقشه‌ها کشید که نقشه‌ها  پاستوریزه باشد و شب‌ها استرلیزه. اما پاییز ساده است. پالتو را تن می‌کنی و چتر را دست می‌گیری. دست  دیگر را در جیب فرو می‌کنی و در خانه را باز می‌کنی و به خیابان  می‌زنی. نه شری، نه شوری، نه خطری که منافی عادات عرفی معین و مشخص  و مدون شهری باشد.
3 -  پاییز فصل هوای دونفره نیست. در پاییز نه از روزهای کشدار گرم و  شب‌های بی‌پایان تابستان خبری است که برای پر کردنش نیاز به نفر  دومی داشته باشی. نه روزها آن‌قدر دوام دارد که برای پر کردن آن به  نفر دومی فکر کنی. در پاییز مشکل زمستان هم نیست که سرما از بیرون بزند و استخوانت را  بترکاند و تنهایی‌ات را به رخت بکشد. که سرمای دست‌هات را به رخت  بکشد. در پاییز شوق شکفتن بهار هم نیست که آدم را سر در گم کند که این  شعرها را برای چه کسی بخواند؟ که این گل‌ها را نشان چه کسی بدهد،  که عیدی و هفت سین و تخم مرغ رنگی سال نو را برای چه کسی آماده  کند. اما پاییز ساده است. یک لیوان چای ساده و یک فنجان قهوه. یک شیرینی  خشک از قنادی شیرینی فرانسه خیابان انقلاب. و پیاده گز کردن  کوچه‌ها. تا رسیدن به میزی خلوت در کافه‌ای دنج.
4 -  پاییز همین است. برای آن‌ها که سرشان بیهوده برای معضلات شهری و  اجتماعی درد می‌کند و برای همین جوانان را به دردسر می‌اندازند،  دردسری ندارد. آن‌ها می‌توانند تمام روزهای پاییز را بی‌آنکه  احتمال بدهند در خیابان‌ها و کافه‌ها و خانه‌ها جرمی به وقوع  بپیوندد در خانه بمانند. پاییز همین است. وقتی در خیابان راه می‌روی احساس جرم نمی‌کنی.  حالا این حرف‌های من به کنار، صدتا دلیل شاعرانه و عاشقانه و  عارفانه، دیگران می‌توانند بیاورند که چرا پاییز خوب و دوست‌داشتنی  است. من فکر می‌کنم پاییز به این دلیل فصل مورد پسند ما  خاورمیانه‌ای‌هاست که احتمال دخالت دیگران در زندگی ما از باقی  فصل‌ها کمتر می‌شود. که تنهایی تو در خیابان به رسمیت شناخته  می‌شود. که آدم دردسر زیادی ندارد برای از سر گذراندن مهر و آبان و  آذرش.
5 -  مگر اینکه... مگر اینکه هوا ابری شود و نم بارانی بزند و هوا  دونفره بشود و تو یادت برود که نشسته‌ای و هزار دلیل آورده‌ای که  چرا "پاییز فصل مردم خاورمیانه است" و مثلا در هر جمله یادداشتی که  نوشته‌ای، انتقادی اجتماعی مطرح کرده‌ای... که این همه صغری کبری  چیده‌ای که تا چایی‌ات سرد نشده، هوای دونفره از سرت بپرد.

 

 

 

 

آنروز .. تازه فهمیدم .. 

 در چه بلندایی آشیانه داشتم...  وقتی از چشمهایت افتادم

 

 



تاريخ : 16 / 8 / 1393 | 18:1 | نویسنده : MAN |

 


**گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
**
**از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
**
**گاهی اگر در چاه مانند پدر آه
**
**اندوه مادر را حکایت کرده باشی
**
**گاهی اگر زیر درختان مدینه
**
**بعد از زیارت استراحت کرده باشی
**
**گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا
**
**آیینه یی را غرق حیرت کرده باشی
**
**در سال های سال دوری و صبوری
**
**چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی
**
**حتی اگر بی آن که مشتاقان بدانند
**
**گاهی نمازی را امامت کرده باشی
**
**یا در لباس ناشناسی در شب قدر
**
**از خود حدیثی را روایت کرده باشی
**
**یا در میان کوچه های تنگ و خسته
**
**نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی
**
**پس بوده یی و هستی و می آیی از راه
**
**تا حق دل ها را رعایت کرده باشی
**
**پس مردمک های نگاه ما عقیم اند
**
**تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی!



تاريخ : 16 / 8 / 1393 | 18:1 | نویسنده : MAN |

متن نوحه حرم آواره شده استاد محسن فرهمند آزاد


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: محسن فرهمند آزاد "حرم"حرم آواره شده"متن نوحه"

ادامه مطلب
تاريخ : 16 / 8 / 1393 | 14:29 | نویسنده : MAN |

 

هنوزم یه عاشقی هست، حرم شما نرفته  دیگه روش نمیشه جایی، بگه کربلا نرفته

قبولم کن به پابوست بزار حرمتو ببینم بزار برا یه بارم شده بیام پایین پات بشینم

چشم دل من به گنبد طلاته دست رقیه رو سر زائراته حسین وااااای

باز تو کوچه دم گرفته نفسای خیس بارون گرد عشق و تو نگاهت داره مینویسه بارون

نرفتم کربلا اما بزرگ شده ی روضه هاتم تو اوج روضه ها محو زیارت دارالشفاتم

وقتی میبینم علم و پرچمت رو حس میکنم باز بوی محرمت رو

هنوزم یه عاشقی هست حرم شما نرفته دیگه روش نمیشه جایی بگه کربلا نرفته

زیر آسمون کسی نیست خونه زاد تو نباشه با همه دنیا غریبه هر کی یاد تو نباشه

دارم با گریه میخونم قسم به غم غربت تو میگه زهرا قبول باشه به سینه زن هیئت تو

لحظه به لحظه دلم با اِذن آقا داره میخونه یا ساقی العطاشا

نوحه و مداحی مخصوص محرم

 عباسم و خون حسین در بدن دارم صد باغ گل بر پیکر از زخم تن دارم با حسینم تا که هستم، این دو چشمم، این دو دستم

اگر شود نشان تیر چشم خونبارم دست از حسین ابن علی برنمی‌دارم با حسینم تا که هستم، این دو چشمم، این دو دستم

دریا ز خونِ دیده‌ام گشته گلباران پیشانیم را بشکنید ای ستمکاران

با حسینم تا که هستم، این دو چشمم، این دو دستم

سقّایم و جاری بود خون ز کام من در محضـر زهـرا بود این کلام من با حسینم تا که هستم، این دو چشمم، این دو دستم

در موج دریا بر تنم، التهاب افتاد تصویر لبهای حسین روی آب افتاد با حسینم تا که هستم، این دو چشمم، این دو دستم

بر کام خشک تشنگان میکنم زاری اشک سکینه گشته از چشم من جاری با حسینم تا که هستم، این دو چشمم، این دو دستم

با آنکه در دریای آب لب نکردم تر خجلت ز اصغر می‌کشم تا صف محشر با حسینم تا که هستم، این دو چشمم، این دو دستم

  نوحه و مداحی مخصوص محرم

آب قحط و ابر قحط و آسمانت خشک شد چشم براه عمو ماندی زبانت خشک شد

جان باقیمانده ام شد یک تبسم تیر دید آخرین لبخند هم روی لبانت خشک شد

حرمله دست مرا هم دوخت بر قنداقه ات بازویم می داد وقتی که تکانت خشک شد

خواستی بابا بگویی حرمله مهلت نداد تار های صوتی ات سرخ و دهانت خشک شد

تیر نگذاشت که یک جمله به اخر برسد هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد

پدرش که چیز زیادی نمی خواست،فرات یک دو قطره، ضرری داشت به اصغر برسد

خوب شد عرش همه خون گلو رو برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد

نوحه و مداحی مخصوص محرم

با لب عطشان، خسته در میدان هزار و یک غم داری رأس تو بر نی، میکند ره طی زگیسو پرچم داری تویی تویی، ذکر لب جن و ملک ثمره ی باغ فدک یا لیتناکنامعک حسین من آقام آقام آقام حسین من

دارد از ایمان، باغ دلهامان، شکوفه های احساس میرویم هرشب، با دل زینب، کنار کف العباس ضریح تو، از باغ گل زیباتره از عاشقا دل میبره مهد دعای اصغره حسین حسین حسین عباس من آقام آقام آقام عباس من

درمناجاتی، باب حاجاتی، مگر به این شک داری از چه ای سقا، با قد رعنا، تو قبر کوچک داری دلم میخواد، به کربلایتو برم بیام کنار اون حرم تو سرداب تو جون بدم اباالفضل، اباالفضل…

تیغ تو خوش بود، حرمله کش بود، اگر به میدان بودی چشم تو حالا، خفته در صحرا، امید طفلان بودی برادرم در خاک و خون نشسته ای پشت مرا شکسته ای، زخم سرت نبسته ای حسین من آقام آقام آقام حسین من

از مزار تو از دیار تو، بوی خدا می آید مرغ دل هر شب، بر لبش یا رب به کربلا می آید منم منم، فدایی سپاه تو غلام روسیاه تو امید من پناه تو


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: اباعبدالله"یاحسین "محرم"

تاريخ : 15 / 8 / 1393 | 1:58 | نویسنده : MAN |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب قالب وبلاگ
  • وب یکتا گستر
  • وب اسد اچ دی
  • وب زرپاتوق